ما چاره عالمیم و بی چاره تو*

ساخت وبلاگ
این ذهن برنامه ریز را باید یک جایی خانه تکانی کرد :-| از گوشه بالایش گرفت و آن قدر تکاند که هر چی گرد و خاک غم و غصه، نگرانی و تشویش، بیم و هراس، حسرت و کینه تویش گیر کرده، بریزد بیرون... که با کوچکترین ناملایمتی، سه ساعت search نکند که اگر فلان طور باشد، چه می شود؟ اگر نباشد، چه می شود و ... که زند ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 92 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 4:56

جوانه های سبز طلایی بر شکوفه های عطرآگین سیب، بهار می آید بی بهانه... لبخند می زنم، صدای در می آید، دستم را می گذارم کنار لیلی... صابر را صدا می زنم، چشمانم را می بندم، صدای ماهی نازکم را حس می کنم...  - صدایش را می شنوی؟ چشمان پر از شوقش می گوید نه... صدای تکان خوردن آب مگر چقدر بلند است؟ ساز می زن ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 245 تاريخ : پنجشنبه 26 اسفند 1395 ساعت: 2:07

بعد از جستجوهای فراوان در میان لالایی های اینترنتی، به این نتیجه رسیدم که سلیقه ام به شدت با لالایی های کرمانی جور است :) یعنی تصوری که از لالایی دارم، با آهنگ آغازین "لالا، لالا، گل..." (پسته، پونه، سوسن، لاله...) بیشتر در آن نوا ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 88 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 9:53

با خانم فروشنده سر صحبت باز شد، بعد که گفتم باردار هستم، یک برق شادی در نگاهش دیدم که به دلم نشست :) به حالت درددل می گفت که او هم یک دختر ۲۰ ساله دارد و این که زمان آن ها این اسم های عجیب غریب مرسوم نبوده... برای همین اسم دخترش را گذاشته نسیم... گفتم: خب نسیم که خیلی قشنگه :) گفت: آره، بدی نیست... ولی الان همه اسم ها عجیب غریب اند، البته سر اسم پسرم جبران کردم، یه پسر دو ساله دارم به اسم اهورا :-) نخواستم دلش بشکند و فکر کند که موفق نبوده (آن هم با این فاصله سنی ۱۸ ساله)،‌ توی دلم گفتم: خب اهورا که عجیب غریب نیست... فکر کنم انتظار داشت اسم دختر ما یک چیزی تو مایه های آرتیشیدا و هانیسمیدا باشه :) پرسید: خب اسمش را چی می خواهید بگذارید؟ گفتم: لیلی :-) یک لحظه مبهوت نگاهم کرد و گفت: امممم، خیلی هم عالی :-| فکر کنم داشت به اسم دخترش افتخار می کرد، به نظرش عجیب غریب تر از لیلی بود :-| ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 13:03

بحث بود سر ساندویچ، صابر گفت: قضیه ساندویچ رو یادت هست؟ گفتم: در حد اسمش :دی گفت: همون قضیه فشردگی، وقتی یه تابع در همسایگی یه نقطه، بین دو تا تابع کوچکتر و بزرگتر از خودش قرار بگیرد، اگر حد دو تا تابع بالایی و پایینی در همسایگی اون نقطه، به سمت یک مقدار یکسان میل کند، حد تابع وسطی هم به همان نقطه میل می کند و اون دو تا، وسطی را مثل ساندویچ در بر می گیرند! گفتم: خب من بعضی از مباحث ریاضی رو فول فهمیدم مثل جبر و مثلثات و هندسه اقلیدسی و بعضی ها رو شرمنده اخلاق ورزشکاریت :-)))) بیا از تعریف تابع و حد شروع کنیم :-)))) بعد سر این گپ زدیم که تابع چرا به وجود آمد و مثل توابع برنامه نویسی قرار است تو ریاضی به چه کار ما بیاد، این که همسایگی یه نقطه چیه، تو زندگی واقعی شبیه چیه و چرا حد (همان limit) به وجود آمد و به چه درد می خورد، بماند که singular points چی هستند :-) دیشب برای اولین بار به این نتیجه رسیدم که علوم انسانی چقدر نیازمند حساب دیفرانسیل-انتگرال هست :-)))) که بررسی هر تغییری به دانش دیفرانسیل و هر جمع بندی نیازمند انتگرال است :-) پ.ن. یک عالمه سپاس ویژه برای پیشنهاد دهندگان "خانه ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 86 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 3:33

انتظار داشتن می‌تواند با اختلاف زیاد از بقیه مسائل، مدال طلای برهم زدن روابط را به خودش اختصاص بدهد :-| مخصوصاً زمانی که بعد از یک مدت طولانی دوست/آشنای شما با حالت طلبکارانه‌ای تماس می‌گیرد و شاکی که تو کجایی، چرا حالی از ما نمی‌پرسی و هیچ خبری ازت نیست... یک زمانی دوستی داشتم که خیلی به نوبتی تلفن زدن اعتقاد داشت، مثلاً یک بار که زنگ می‌زد، تا من زنگ نمی‌زدم خبری ازش نمی‌شد، در نتیجه در برخورد با چنین افرادی من دو رویکرد دارم، یا دیگه زنگ نمی‌زنم و خدانگهدار، یا آن قدر زنگ می‌زنم در فواصل کوتاه تر از اونی که بخواد جبران کند، که به این نتیجه برسد که از این عادتش دست بکشد :-| ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 105 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 3:33

بهش میگم: "عمه! بیا بیا ببین من یه نی نی تو دلم دارم" از همون دور دلش رو میده جلو، کمرش رو می بره عقب، به دلش اشاره می کنه و میگه:"خودم نی نی دارم!" میگم: "کو؟ من که نمی بینمش. بیا ببینم" و یک عالمه بوسش می کنم :-) سمانه از دور اشاره می کنه، طوری که مهلا نفهمه، میگه: "فکر کنم به خاطر عکسیه که از وقتی شش ماهه باردار بودم، نشونش دادم، چند روز پیش یه عروسک کرده بود زیر لباسش و وقتی می گفتیم نی نی ات کو؟ می گفت: ایناهاش :-)" پ.ن. کسی نظری داره چرا به زنِ دایی و زنِ عمو میگیم زن دایی، زن عمو، ولی به شوهر عمه و شوهر خاله میگیم عمو؟ خب به اون دو تا اولی هم بگیم خاله :-) ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 129 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 3:33

نوشته بود که گوش نی‌نی گولو تکمیل شده و صداها را می‌شنود... و برایش داستان بخوانید :-) به عنوان تنها کتاب کودکانه کتابخانه، قصه‌های خوب، برای بچه‌های خوب* را بر می‌دارم و می‌خوانم... اواسط داستان خیر و شر، صابر شاکی می‌شود: "این داستان که می‌خوانی مناسب سن بچه نیست"  من: ":-| خب چه بخوانم؟ همین را داریم فقط" صابر: "از خودت داستان بگو :-)" و من تبدیل می شوم به پریسای قصه گو و با یکی بود، یکی نبود از قورباغه کوچولو کنار برکه می‌گویم تا مهتاب کوچولو کنار پنجره و او تبدیل می شود به صابر قصه گو که همه شخصیت‌های اول داستانش اسم دارد حتی اگر قورباغه و آهو باشند و آخر داستان‌هایش "قصه ما به سر رسید" ندارد و همه کلاغ‌ها به خانه‌هایشان می‌رسند :-) * مجموعه کتاب داستان محبوب من در اواخر دبستان، نوشته مهدی آذر یزدی ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 100 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 3:33

و یک نوع زمان بندی محبوب رؤسا وجود داره که فارغ از هر نوع قول و قراری که قبلش با هم گذاشته باشید و توافق هایی که کردید، در یکی از دو دسته زیر جا می گیرد:

۱- هر چه زودتر، بهتر :-|

۲- تماس در آخرین ساعت مرسوم اداری روز برای محول کردن کاری که باید تا فردا صبحش آماده باشه :-|

ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 116 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 3:33

از مرخصی‌های امسال صابر نزدیک به همه‌اش مانده :-| توانسته با کلی چانه زدن، دو هفته‌اش را زنده کنه و در نتیجه تا 14 اسفند در خدمت خانه و خانواده است... البته مرخصی واقعاً خوب و لذت بخش است، و نمی‌خواهم بدجنس باشم، ولی اگر شما آدمی هستید که پروژه‌هایتان را در خانه انجام می‌دهید، احتمالاً این که یک نفر، دو هفته (دقیقاً در روزهای شلوغ پایان سال که باید همه کارها تحویل داده بشوند) کنار گوش شما هی در مرخصی طی کند، خیلی جذاب نیست :-| مخصوصاً این که من کلاً آدم بدغذای بی‌اشتهایی هستم و خیلی که هنر کرده باشم، از هفته چهاردهم به بعد، روی ریتم افزایش وزن هفته‌ای 0.5 کیلو وفادار مانده‌ام که حد نرمال برای مادر و بچه است.  حالا مشکل کجاست؟ این که صابر خیلی خوش غذا و همیشه گرسنه است :-| و این سئوال محبوب همیشگی‌اش هست: پریسا حالا چی بخوریم؟  :-))))) این یعنی انتظار می رود که در پایان این دو هفته تبدیل بشوم به یک توپولوی گرد قلقلی :-))))) ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 97 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 3:33

صابر آشپز فوق العاده ای است، و اوج شکوفایی خلاقیتش در پخت غذاهای من در آوردی است :-) در بقیه زمینه ها نکات کنکوری را به صورت hint جویا می شود :-)

امروز در حال درست کردن سوپ جو (در جریانید که غذا پیشنهاد من بوده، در نتیجه من درآوردی نیست)


صابر: خب رب بریزم یا شیر؟ قبل جو بریزم یا بعدش؟

من: همون رب، آخرش بریزی بهتره.

صابر: جَک رو کی بریزم؟

من: چی؟

صابر: جَک دیگه :-) چرا جو داریم، جَک نداریم؟ جو، جَک، جیم، جان :-)))))

من: :-) 

ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 107 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 3:33

نرم مثل پر زدن یک پروانه، نازک مثل تکان خوردن آب،  حس‌اش می کنم... ماهی کوچک ما، در حوض دل من تکان می‌خورد :) پ.ن. سه سریال تمام شده است تا کنون، House of Cards، شرلوک و فارگو، با تقدیم دیپلم افتخار و تندیس ویژه جشنواره به دو سریال اول و درود به همه پیشنهاد دهندگان، سیمرغ بلورین تقدیم می شود به فارگو پیشنهاد هولدن، Fa Ella و کروکدیل بانو :)  * پنجم دبستان، عضو گروه سرود بودم، آهنگ این سرود هنوز در گوشم می‌خواند، بلند و واضح: یک حوض کوچک در خانه‌ی ماست در چشم ماهی، مانند دریا است... ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 108 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 3:33

مهلا بزرگ شده، دیشب آمده بودند خانه مان دورهمی و سمانه از تجاربش درباره سیسمونی برایم می گفت (دنبال یک لیست از ضروریات سیسمونی بودم و بعد از کلی صحبت به این نتیجه رسیدم که هیچ کدامش ضروری نیست :دی) مهلا با یک عروسک بافتنی در بغل آمده بود، به همراه یک عروسک برای لیلی. می پرسم: اسم عروسکت چیه، عمه؟ میگه: ناناز :-) می پرسم: این که برای لیلی آوردی اسمش چیه؟ میگه: ناناز :-) میگم: اونم ناناز؟ ناناز شماره یک یا دو؟ لباشو غنچه می کنه، دو تا انگشتش را میاره بالا و میگه: دو :-) حالا ناناز شماره دو، منتظر اومدن لیلی است :-) پ.ن. شنبه رفتم سونوگرافی، بعد از دوازده هفته انتظار، دکتر فرزانه سکوت کرده بود و با دقت اندازه می زد، من زل زده بودم به شگفتی خلقت خدا، به سرش، چشماش، گوش هایش، قلبش، ستون فقراتش، انگشت های کوچولوش، دنده ها، قفسه سینه اش... خدا رو شکر :-) پ.ن.۲ از آنجا که رسانه ملی اعلام کرده که مراسم اسکار اصلا مهم نیست، از همین تریبون جشنواره مردمی فیلم عمار را به عنوان مهمترین جشنواره فیلم بین المللی اعلام می داریم، بله :-| :-/ ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 80 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 3:33

رفته بودیم نمایشگاه بهاره ارم، برای گردش و تفریح، یک ساک مناسب دیدیم برای گذاشتن وسایل بچه، از این ساک ورزشی ها، صابر گفت: 250 تومنه؟ شانه انداختم بالا :-| از فروشنده غرفه کناری پرسید: اینا به ریال است؟ طرف گفت: آره داداش :-) برگشتیم همون جا. ساک رو نشان فروشنده دادیم، به صابر گفت: اون پانزده تومنیه رو میگی؟ خودت قدت بلنده بیارش پایین، دستت درد نکنه :-) خلاصه انتظار نداشتیم، ولی قیمتش جالب بود :-) پ.ن.۱ خوب، بد، جلف در سالن فرهنگیان کنار خانه مان اکران می شد، یک شب رفتیم ببینیم این سالن که همیشه فیلم جفنگ میگذاره چطوریه، به این نتیجه رسیدیم از روی سالن هم میشه نتیجه گرفت که فیلم جفنگ هست یا نه :-/ پ.ن.۲ یه ست لباس نوزادی ۱۹ تیکه خریدم (سمانه می گفت یکی از اینها تا سه ماهگی بچه کافیه)، نمی دونم این تیکه هایش به چه درد می خورند :-/ پ.ن.۳ اگر هی نمیگید خشن هستی و خشن نبین و ... از breaking bad بسیار خوشم اومده، دو سیزن تمام شده تا به حال :-) ما چاره عالمیم و بی چاره تو*...
ما را در سایت ما چاره عالمیم و بی چاره تو* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9habbeangur3 بازدید : 120 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 3:33